استاد دکترعبدالله شیبانی نخستین فیزیولوژیست ایران می باشد.
استاد درسال1282هجری شمسی درتهران متولد می شودودر3سالگی از طریق مکتب خانه باخواندن ونوشتن آشنایی پیدا می کند.
نبوغ ایشان درآموختن ویادگیری به گونه ای بود که در5سالگی می توانست بخش های زیادی ازگلستان سعدی رابخواندوبفهمد.
درسیزده سالگی پدرش راازدست می دهد؛
وهمین امر باعث ترک تحصیل استادمی شود ودراداره ی تلگراف باماهی 29تومان مشغول کارمی شود.
بعدازگذشت18ماه ازترک تحصیل،مجددا"تصمیم می گیرد ادامه ی تحصیل دهدوباموافقت رئیس اداره ی تلگراف؛
شبها تاساعت 5/1نصف شب کارمی کند وصبح ها وبعدازظهرها به مدرسه می رود؛
با اراده ی محکم وپشتکار قوی(روزانه18ساعت کارمی کرده است)
موفق می شود درسال1308هجری شمسی ؛
دیپلم متوسطه خودرااخذ ودرامتحان اعزام دانشجو به خارج ازکشور شرکت کند.
دکتر عبدالله شیبانی درهمین سال دربین3هزارشرکت کننده ی امتحان اعزام دانشجو به خارج ازکشور مقام اول راکسب می کند؛
وبرای ادامه ی تحصیل رهسپار پاریس می شود؛
استاد درسال1315بااخذ 2مدرک لیسانس ؛
دررشته های شیمی وبیولوژی و1مدرک دکترا دررشته ی فیزیولوژی؛
به تهران برمی گردد؛
وبه عنوان استاد فیزیولوژی دردانشسرای عالی؛
مشغول تدریس می شود؛
وطی43سال متوالی ضمن تدریس به تمام درجات علمی ودانشگاهی دست می یابد.
سخنان استاد شیبانی:
معلمی شغل نیست؛
من برای این که حقوق بگیرم معلم نشده ام؛
معلم یک ماموریت الهی دارد؛
معلم یک ماموریت خداوندی دارد؛
معلم باید خودش رانبیند؛
بلکه باید وظیفه اش راببیند؛
وقتی من سرکلاس می روم باید احساس کنم که من دیگرنیستم!
من اکثراوقات حتی زمانی که ریاست دانشگاه رابه عهده داشتم ؛
ازمنزل تا دانشگاه راکه راه نسبتا"دوری بود؛
پیاده می آمدم؛
تااگرشخصی کاری دارد وبه دلایلی نمی تواندمرادردانشگاه ببیند؛
دربین راه بتواند مراببیند؛
من درهیچ زمانی ماشین دولتی سوارنشده ام وهمیشه مانند دیگران ازوسایل عمومی مثل تاکسی استفاده کرده ام؛
شاید دراین ساختمانی که من زندگی می کنم؛
حدود1000نفرزندگی کنند؛
هرجاکه می روم وهرکسی که می بیند می گوید:
«سلام استاد!سلام استاد!»
خوب می خواهم ببینم اگربنده رئیس برآنها باشم؛
می توانم به آنها نزدیک شوم؛
یا با این وضعی که دارم؟!